نوشته اصلی توسط
fardingh
سلام من پسرم ۱۷ سال سنمه . من و پدر و مادر چندین سال از فامیل دور بودیم . تقریبا ۴ سالی میشه که نزدیک به فامیل ساکن شدیم . توی این ۴ سال اتفاقاتی افتاد که میشه چندین جلد کتاب نوشت ما چند سالی با تعدادی از خانواده مشکل داشتیم بخاطر هیچ و پوچ بعد چند سال آشتی و اینا که ورق برگشت و فهمیدیم یک تعداد کلا به خانواده خیانت کردن باعث این جدایی شدن تا پول بالا بکشن داستانش مفصله . تو این چند سال اینقدر به پدر و مادرم فشار روانی وارد میشد که هر روز عصبانیت و حرص خوردن وجود داشت و کلا رفتار پدرم عوض شد بطوری که هر روز حرف اونا رو میزد و کلی فوش میداد من هیچ دخالتی نمیکردم . مسکل من اینه که پدرم وقتی از چیزی عصبانی هست سر من و مادرم خالی میکنه و من از اینکار خیلی بدم میاد و نمیتونم تحمل کنم . پدر بزرگ من آدم خیلی تندی بود و این به پدرم ارث رسیده و منم تقریبا ادم زود جوشیم ولی خودمو کنترل میکنم. رفتار پدرم خیلی روم تاثیر گذاشته و هر روز تو فکرم و خیلی از درون رنج میبینم ۰پدرم آدم بدی نیستش و من باهاش رابطه خوبی دارم ولی بعضی اوقات من خیلی از دستش ناراحت میشم و تو ذوقم میخوره . شما تصور کنید که خانه پدربزرگم و ما و دو عموی دیگر در کنار هم قرار گرفته و هر روز ماجرا داشتیم تا اینکه آشتی شد . در انتها من از لحاظ درسی هم بسیار قوی هستم و پدرم هم در رابطه با درس هیچ گیری به من نمیده و گفته هرچی که دوس داری ادامه بده . ببخشید که وقتتون رو گرفتم . پزیرای نظرات شما هستم.